راضیه امینی صدایش می لرزد «سایمه ام درخطر است من باید حتما او را هرروز به مدرسه بیاورم.» این صدای نگران و همیشه مراقب راضیه است. معلم جوان مرکز مشتاق، دختر مهاجری که از یک سالگی در ایران زندگی میکند.
صدایش می لرزد «سایمه ام درخطر است من باید حتما او را هرروز به مدرسه بیاورم.» این صدای نگران و همیشه مراقب راضیه است. معلم جوان مرکز مشتاق، دختر مهاجری که از یک سالگی در ایران زندگی میکند. نه سال است که با مرکز مشتاق همکاری میکند . معلم سال اول، درکلاسی که شاگردانش ترکیبی از کودک و مادر است. سه ماه از باز شدن مدرسه گذشته است، عاطفه دارد کتاب داستان میخواند.و همه حروف الفبا را تمام کردهاست.. رضا میگوید من میتوانم کبوتر را بنویسم و محمد می نویسد باد و نقاشی میکند و میخواند. اینها همه در یک کلاس کوچک بیست و پنج نفره اتفاق میافتد. توانایی راضیه در این است که حداقل هفت گروه متفاوت به لحاظ سنی و توانایی یادگیری را در کنار هم مینشاند و همزمان هرکدام را با توجه به تواناییشان پیش میبرد. برای راضیه فقط پیشرفت زبان آموزی بچه ها مهم نیست. زندگی بچهها هم برای او اهمیت دارد. اینکه برایشان کتاب و دفتر و مداد تهیه کند، باخانواده هایشان صحبت کند،کودکان در خطر را برای ساعتهای طولانی در مدرسه نگه دارد. به کمک او بود که مرکز مشتاق طرح مادر-کودک را آغازکرد. طرحی که در آن مادران ثبت نام می شوند و همراه با فرزندشان سواد میآموزند و در کنارش مهارت ارتباط با فرزند و تهیه غذای سالم را یاد میگیرند. معلمانی مثل راضیه امینی ،حس امنیت و خشنودی را به فضا میآورند و رویای معلمی را دلها زنده میکنند.