حتما درباره انواع رویکردهای آموزشی شنیده اید ،مدتها فکر می کردم می توانیم آنچه را درمدرسه تجربه میکنیم یک رویکرد بنامیم ؟ شاید آری وشاید نه! بی شک پشت این تجربه ها وروشها فلسفه ای بود «کودکان با سطوح شناخت مختلف به مدرسه می آیند من همیشه تاکید داشته ام که آموزش باید این اختلافات را درنظر بگیرد . این سطوح مختلف شناخت مبین چیزی است که ما آن را هویت فرهنگی کودک می توانیم بنامیم .مسلما این هویت فرهنگی به معنای جامعه شناختی طبقه نیز هست .برای هرکودک نوع خواندن درفضای خانه ، محله وشهر شکل می گیرد وازمنشا اجتماعی کودک به شدت تاثیر می پذیرد»
باور داشتیم که هرکودکی حق دارد براساس نیازها و تواناییها یش از آموزش مناسب برخوردار باشد، اینکه عشق بدون قیدو شرط وبی شائبه پایه اصلی آموزش است . اینکه قصد تربیت نداریم آمده ایم فضایی فراهم کنیم خوش آمد بگوییم... یادبگیریم ویاد بدهیم . مدرسه مشتاق همیشه درهایش باز است حتی به معنای فیزیکی کلمه، به روی کودکان بی هیچ پرسشی، به روی مادران ، به روی داوطلبان ،همسایگان وحامیان وبه روی همه کسانی که می خواهند بدانند آنجا چه میگذرد. وقتی ویژگیهای فیزیکی مدارس دوستدارکودک را مرور می کنم بدون شک مدرسه مشتاق بسیاری چیزها را کم دارد اما همواره ازهمه امکانات موجود درمحله وشهر برای جبران کمبودها استفاده کردیم . پارک ، بازار، درمانگاه محلی خانه همسایه ها ... محلی بود برای حضوردرفضاهای باز وجایی برای آموختن ولذت بردن از ابروباد وباران و آفتاب. تنها یک قاعده اساسی وجود دارد احترام کامل به کودکان ونشان دادن مهر و عشق به آنها پس از آن معلمها میتوانستند روشهای خود را درکلاس تمرین کنند. هیچ چیزی ازبالا به عنوان بخش نامه برایشان صادرنشد، آنها تلاش می کردند به خوبی فعالیتهای خود را برای سایرین ارائه کنند و از روشهای خود دفاع کنند و اجازه دهند دیگران آنها را نقد کنند. روشها باید شور و شوق یادگیری را در بچه ها ایجاد میکرد و تمایلشان به ماندن در مدرسه افزایش میداد.